دلنوشته شهید مسعود رجایی | شناخت حقیقت خداوند
دلنوشته شهید مسعود رجایی
بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان
در سيلاب هاي خروشان زمان شبها به بستر آرامي نياز دارم كه در آن آسايش و آرامشي داشته باشم و در اين بستر به شناخت واقعي كه هر انسان دست مييابد دست يابم. هر رودي بسته به موقعيت جغرافيائي نياز به يك نوع حركت دارد. گاهي آرام ميشود ، گاهي پرخروش، گاهي تنگ ميشود و گاهي پهن. خلاصه بسته به موقعيت وضع آن تغيير ميكند گاهي پرآب و گاهي كم آب ميشود .
احتياج به آن بستر آرام دارم كه
در آن حركتم وسيله ای باشد براي شناخت و باور داشتن خدا و از زيبائيهاي طبيعت ميخواهم
استفاده كنم كه پي به وجود يك حقيقتي ببرم كه در آن حقيقت هيچ فنائي نمييابم. نميدانم
چگونه بگويم ؟
قلبم پر از سوز و خشم است. ناراحتم ! به هر جهت قلم بر روي ورق كار نميكند، قلبم پرطپش شده، خونم به سختي در جريان است ولی حركت همراه با يقين است. چرا ما نبايد
همديگر را دوست داشته باشيم ؟ صحبت از يگانه بودن درميان است . گر ما يگانه باشيم،
بيگانه نيستيم « بيگانه آشنا «
بايد قالب هاي قديمی را شكست و الان به فكر قالب هاي نوين باشيم كه همديگر را از قلب دوست داشته باشيم و بشناسيم و درها را كليد باشيم نه قفلي ديگر بر درهاي بسته. بايد پرندهاي خوش خوان، سبك بال و تيز رو ولي آشنا، با خوش خواني با زبان خوش و با سبك بالي ، با تيز روي و با شناخت خود ، متعالي شدن ، خلوص و صفا را ياد بگيريم ، بشناسيم و عمل كنيم ...
...پدر و مادر و خانوادهام از تمامي شما به خاطر زحمتتان قدرداني ميكنم هرگز برايم گريه نكنيد و اگر خواستيد در خفا انجام دهيد . هرگز براي شهيد متأسف نباشيد كه شهيد سعادتمند است و شهيد به لقاء الله پيوسته است از شما تنها يك خواهش دارم و آن اين است كه براي من دعا كنيد كه سرتاپاي من گناه است نماز قضا برايم بخوانيد و روزه قضا برايم بگيريد . التماس دعا .
مسعود رجائي
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی